پَر بيفشان خروس خوش الحان
صبح شد سپيد شد دل و جان
پَر فرو ريز و رنگ ها گستر
كُن افق رنگ رنگ و پُر الوان
از شعاع پَرِ تو جوشيده
روز از آبِ چشمهء حَيَوان
بِسمِ رَبّي كه نور افشان كرد
سجده بَر خاك أيهاالانسان
خيز رَحمت دوباره واسع شد
فرصتي نو در عالم امكان
ما زِ شب تا سحر نَخوابيديم
شمع و پروانه ، بَزمِ ما مهمان
شب اين عاشقان به آخر شد
بَر دُهُل كوفت مرغ دل به فغان
شب به بند سياه خود آويخت
شد سحر اي خروس ، پَر افشان
شاعر سيد محمد طباطبايي
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو