به غلام حلقه گوش ات ، ز چه رو تو بي وفايي
شده مست عطر و بويت ، دلم آهوي ختايي
ز كنار چشم نرگس ، نظري تو سوي ما كن
كه روا نباشد اي گل ، به من اين جفا نمايي
همه شب خرابِ از مي ، بروم به سوي مسجد
چه كند دل حزينم ، كه تو عرش كبريايي
دل من به بند بويت ، به كمند بسته مويت
به دو زلف عنبرينت كه تو طرّه بر گشايي
به حريم امنت اي جان تو مرا رهم ندادي
ز چه رو روا به عاشق شود اينچنين جفايي
من بي نواي “مسكين” بدهم به تحفه جاني
ره عاشقان بي دل ، شده رسم جان فدايي
محمدطباطبايي
شاعر سيد محمد طباطبايي
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو