فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 26 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

سيدسعيدخليلي(شكيبا) – ترس ازديدار

من ازاينكه مرا از در برانديار مي ترسم
رها سازد در اين شهرپرازآوارمي ترسم
پس ازعمري چكيدن ازنگاهم اشك تنهايي
زچشم دوست افتادن حقيروخوار مي ترسم
گهي سردرگريبانم ،گهي نالان ،گهي خندان
هم ازدوري پريشانم ،هم ازديدار مي ترسم
تما م روزگارانم پر از تكرار ناكامي
ازاين انديشه دلگيرم ازاين تكرارمي ترسم
ازآن زلفي كه مي پوشد رخ ماهش پريشانم
من ازدستي كه بين ما كشدديوار مي ترسم
هنوز ازچشم بيمارش خمار آلوده ي دردم
ازآن ساغر كه مي سازد مراهشيار مي ترسم
نمي ترسم زهوهوي طرب كيشان لا مذهب
من از آه شكسته درگلوبسيارمي ترسم
سپر كردم دلم راتا به جان گيرم خطرها را
ولي ازجاده صاف وره هموار مي ترسم
خيال كشتنم دارد اگربرسر خيالي نيست
من ازآوارگي دركوچه وبازارمي ترسم
سروسامان نمي گيرد دل ويرانه گرد من
كه ازآه دل خويش و نگاه يار مي ترسم
به چشمانم سپردم تا تماشايش دويدن را
زپاي لنگ خوددراين ره دشوار مي ترسم
دعاكردم خداوندا وصال يارقسمت كن
كنون ازاستجابت هم ولي انگار مي ترسم

شاعر سيدسعيدخليلي(شكيبا)

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو