عاقبت او که نفهمیدم و مدهوشم کرد
شالِ دوری و خطا و گِله بر دوشم کرد
شالِ دوری و خطا و گِله بر دوشم کرد
با خوشی ماند کنارم دو سه روزی ، اما
با دو دستانِ کَلَک دلهره تن پوشم کرد
روز اول به هوای قَسَم اش رام شدم
تیر بر من زد و برگشت و فراموشم کرد
شعله ای ساخت از احساسِ دلم ، اما زود
باد تندی شد و بی دغدغه خاموشم کرد
خنده هایش همه معجونِ خطا بود و فریب
کیمیاگر شد و مثل همه بیهوشم کرد
جای ترمیمِ دلم که تَرَکی داشت ظریف
با نوکِ سوزن و با حوصله مخدوشم کرد
دم به دم رنگ عوض کرد و شبیه باران
روی بومِ هوس اش گریه ی خودجوشم کرد
قصه ای شد که در آن عشق ندارد ارزش
حلقه ی عبرتِ این قائله در گوشم کرد
#سهیلا_مولاوردی
استقبال از غزل کاظم بهمنی
(آن مسافر که سحر گریه در آغوشم کرد)
شاعر سهیلا مولاوردی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو