رفتی و ندیدی چقدرها نگرانم
فکرت بخدا چون خوره افتاده به جانم
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
قاصر شده با آدم بی درد زبانم
سیگار کشیدم که دهد یک نمه تسکین
مشکی شده دیگر بخدا هر دو لبانم
هر رنگ قشنگست به جز رنگ دو رنگی
یک رو تو نبودی همه شب ها به گمانم
گفتند که عیسی نفسی با لب و لیست
محتاج به یک بوسه ی داغست روانم
سرگشته
شاعر سهراب عرب زاده.سرگشته.
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو