خواهشا در لحظه ی دیدار دستم را بگیر
عشق بازی تا شود تکرار دستم را بگیر
این منم دیوانه ات سرگشته ات با بار غم
خسته ام از زندگی یک بار دستم را بگیر
مثل آبی پای گُل مانند کودی جان فزا
در کنارِ بوسه ها این بار دستم را بگیر
این منم در بسترِ بیماری ام چشمم به راه
ای پزشکِ این دلِ بیمار دستم را بگیر
آی آدم ها به جان آمد دلم از نارفیق
شرم دارم تا بگویم یار دستم را بگیر
سرگشته
شاعر سهراب عرب زاده.سرگشته.
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو