تاک،درختِ دلم بی ثمر افتاده است
آهم و نفرین دل بی اثر افتاده است
با غم و با غصه ات باز زمینم زدی
هوش دلم رفته چون روی سر افتاده است
هر که شود عاشقت می دهد این جان خود
عاشق و سرگشته ات کور و کر افتاده است
باز تماشا بکن عشق کمین گاه بود
کفتر جلدِ تو بی بال و پر افتاده است
دشت و کویرِ تو بی آب و علف بوده چون
بس که دویدم دلم از کمر افتاده است
سرگشته
شاعر سهراب عرب زاده.سرگشته.
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو