هلا!که قمری خوش خوان نوای جان سر داد
قدوم باد صبا مژده ای معطر داد
هزار کل به سبکبالی هزار کشید
لبان غنچه فرو بست و بوسه ای تر داد…
سلامی بهاری خدمت تمام اساتید و دوستان خوبم…با آرزوی بهترین ها برایتان دو غزلواره ی کوتاه رو تقدیم نگاه مهربانتان میکنم و دفتر سال ۹۵ رو می بندم…در پناه خدا مهربان عیدتان پیشاپیش مبارک …
………..
تو دعوتی به تمام بهانه های دلم
تو حرف اول شعرو ترانه های دلم
حساب و هندسه سویی بیفکن و بنشین
به گوش جان بشنو عاشقانه های دلم
سکوت معجزه کرد و به اشک بنشسته
دو چشم وسوسه انگیز و چانه های دلم
مرا به طرز نگاهش دچار کرد و عجیب
نفس فشرده شده پشت خانه های دلم
خدا به داد دلم میرسی دم رفتن؟
غمش که سر نگذارد به شانه های دلم؟؟؟
………..
مرا به گرمی دستان تو امیدی نیست
بیا کنار خیالم کمی قدم بزنیم
ز حجم دلهره های پر از خیانت شهر
رها شویم و دوباره ز عشق دم بزنیم
میان کوچه و بازار دلبری ممنوع؟!
بیا که رسم جهان را دمی به هم بزنیم
شبی که خاطره ها را به خانه می بردیم
به چشم و گوش جهان پرده ی عدم بزنیم
به عطر پاک نفس هات می رسم یا نه؟
اگر تسلسل یک عشق را رقم بزنیم؟؟؟
قدوم باد صبا مژده ای معطر داد
هزار کل به سبکبالی هزار کشید
لبان غنچه فرو بست و بوسه ای تر داد…
سلامی بهاری خدمت تمام اساتید و دوستان خوبم…با آرزوی بهترین ها برایتان دو غزلواره ی کوتاه رو تقدیم نگاه مهربانتان میکنم و دفتر سال ۹۵ رو می بندم…در پناه خدا مهربان عیدتان پیشاپیش مبارک …
………..
تو دعوتی به تمام بهانه های دلم
تو حرف اول شعرو ترانه های دلم
حساب و هندسه سویی بیفکن و بنشین
به گوش جان بشنو عاشقانه های دلم
سکوت معجزه کرد و به اشک بنشسته
دو چشم وسوسه انگیز و چانه های دلم
مرا به طرز نگاهش دچار کرد و عجیب
نفس فشرده شده پشت خانه های دلم
خدا به داد دلم میرسی دم رفتن؟
غمش که سر نگذارد به شانه های دلم؟؟؟
………..
مرا به گرمی دستان تو امیدی نیست
بیا کنار خیالم کمی قدم بزنیم
ز حجم دلهره های پر از خیانت شهر
رها شویم و دوباره ز عشق دم بزنیم
میان کوچه و بازار دلبری ممنوع؟!
بیا که رسم جهان را دمی به هم بزنیم
شبی که خاطره ها را به خانه می بردیم
به چشم و گوش جهان پرده ی عدم بزنیم
به عطر پاک نفس هات می رسم یا نه؟
اگر تسلسل یک عشق را رقم بزنیم؟؟؟
تو ای ناتمام ترین!تمام منی
هرم مسیحایی نفسهایت، تبلور سرایشی ست از سرچشمه ی ابدیت…
مرهمی به جراحت غرور در هم شکسته ام…
ستایش عاشقانه هایت جاودانه ترین تفسیر نداشته های من است…
تو که شمیم حضورت استغاثه دستان خورشید است، در عظمت نگاهه که کهکشان ها در آن جاریست…
بی شک تسکین امواج سرکش دریای واژگان منی تا بی نهایت حروف…
خوب ترین حال را به دنیایت می خوانم مادامی که خورشید مهر تنهایی می زند بر تک تک صفحات قلبم…
در پناه او …بدرود…
شاعر سمیه آزادنیا
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو