زمین لـرزید و دل لرزانتر از آن
همهْ ، آوار و دل ویــرانتر از آن
صــدایِ ناله و فـریاد ، برخاست
جهانمبهوت ومنحیرانتر از آن
یکی مصدوم و دیگــر ، زیرِ آوار
صــــدای ناله ، من ، نالانتر از آن
زمینفرشو پتویش آسماناست
بُوَد ایـــران زِغم گــــریانتر از آن
دراینسرمایسختِاستخوانسوز
شدحامی بیسَر و سامانتر از آن
گــروهی ، دست رویِ دست دارند
چگــونه گـــویَمَت عــریانتر از آن
شــده ، بی اعتمـــادی سهمِ بعضی
ندیـــــدم درد ، بی درمــانتر از آن
الهــــــی ، زودتر ســـامان بگیـــرند
نگــردد سینهها ، ســــوزانتر از آن
شاعر سلیمان محمدحسنی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو