جانِمن قـربانت ایزیبایمن
ای امیـــدِ اینک و فردای من
یکنگاهتچارهیدردمناست
من که مجنونِ توأم لیلایمن
در دلِ تاریکیام ، ای ماهتاب
با تو روشنمیشود دنیایمن
سایهات،آسایهیِ امنمناست
سروِ نازِ خوش قد و بالایمن
حرفِ دلرا باکِه گویم،غیرِ تو
مَحْــرمِ اســـرارِ ناگـــویای من
باحضورت،یا بهیادت،پُر شَوَد
لحظههایِ خلوت و تنهـایِ من
در دلِحامی،چو نامتثبتشد
واقعیت میشود ، رؤیــای من
بر سَـرِ بازارِ عشـق و معـــرفت
نیستغیر از مِهرِ تو سودایمن
شاعر سلیمان محمدحسنی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو