طارق خراسانی
سـاقی میار باده …که این غـم مکرَّم است
دل ها به خـون نشسته و مـاهِ محرَّم است
شادی گرفته پای خود از دل، عجب مدار
سـلـطانِ بی رقیبِ دل مـا ،اگــر غـم است
فـوجِ فرشــتگان به زمین می رسد زِ غیب
صاحبدلان که صـاحبِ مجلس معظم است
آری بـیـــا، رســــولِ خـداونــدِ مهـربـان
در این عـزا که غوطه به دریای ماتم است
ای کـهکـشان، بیا برسـان خــاکِ تـازه ای
خاک زمیــن برای سـرِ ما ، دگر کم است
مائیم و عشـــق و دل و جــان، سـه آشــنا
در مجلسی که ذکـرِ حســینم دَمـادَم است
بر سر زنیـم بـارِ دگـر دسـت خـود که باز
طــارق «عــــزای اشــرفِ اولادِ آدم است»
۲۴ آبان ۱۳۹۱ طارق خراسانی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران