فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 14 مهر 1403

پایگاه خبری شاعر

سعید کاتب – مجنون

وقتی نباشی تا ابد مجنون می مانم
بی چشم طنازت بدان محزون می مانم

روز تولد باشد و تنها منُ و سیگار
در بین غم های خودم مدفون می مانم

من یاد دارم روزگاری را که ما بودیم
اکنون میانِ خانه ام ، مسجون می مانم

زندانی ام ، زندانیِ افکارِ تو در تو
لیکن ز دستِ حارسم ممنون می مانم

وقتی تو را در دامِ دل دارم چه باکی هست
من در پی ات تا آخر گردون می مانم

از طعنه ها و حرف مردم زخم دارم من
در عاشقی این را بدان دل خون می مانم

عاشق نبودی و نخواستی عشق ورزی تو
تنها منم که این میان مغبون می مانم

گاهی گمانم می برد از عشق خلاص گردم
اما به خویشِ خویشتن مدیون می مانم

باشد برو ، رفتی خدایم حافظت باشد
اما بدان در عشق تو محصون می مانم

در روز میلادم به جز غم یادگاری نیست
با چشم خیس در خاطرات مسکون می مانم

اینجا ولادت را سعید می دانند اما من
با این غمِ بیحد ، نامیمون می مانم

شاعر که باشی خوب میدانی چه می گویم
شیرین تو باشی ، تا ابد مجنون می مانم

شاعر سعید کاتب

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو