از عهد جوانی چه غریبانه گذشتیم
با فرط عطش از در میخانه گذشتیم
با فرط عطش از در میخانه گذشتیم
عمری به خم کوچه اول گذراندیم
از خیر و شر کعبه و بتخانه گذشتیم
از روز ازل دیده به توفیق کشیدیم
از عاقبتِ این سر و سامانه گذشتیم
از درس رفاقت چه شِکر قصه شنیدیم
اما ثمرِ عمر به افسانه گذشتیم
از بهر فروغ دلمان شمع گزیدیم
دل سوخت ز عصیان و چو پروانه گذشتیم
از بس که محبت به ثمن ، لاف خریدیم
از هر خَتن و مونس و همخانه گذشتیم
ما بر سر هر کوی گُل عهد نشاندیم
لیک از عدم وعده چو بیگانه گذشتیم
در سلسله دوست چنان هوش بریدیم
مستانه جدا از بُن و کاشانه گذشتیم
ما کهنه شرابیم که بی وقت رسیدیم
آن دم که ز هر ساغر و پیمانه گذشتیم
ما وصف خرابات به صد شایعه دیدیم
ساقی که ندیدیم و یتیمانه گذشتیم
شاعر سعید محسن پور
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو