سعید شاملو
سعید شاملو متولد ۱۳۶۲/۰۵/۰۱ صادره از تهران . ساکن تهران
تحصیلات : کاردانی حسابداری
1
تاب این هجر جگر سوز نیست مرا
وندر این بادیه هیچ
تاب این هجر جگر سوز نیست مرا
و اندر این بادیه هیچ یار نیست مرا
چه کنم در این سرای غم بی رخ یار
که به هیچ نیارزد این خانه مرا
من که از لعل لبش نوشیدم می
تو چرا زین می ناب می نکنی مدهوش مرا
2
از این گرداب ملال رهاییم نیست
نه دیگر امیدی به آزادیم نیست
در قل و زنجیر زمان اسیرم
بسته با زنجیر تا من بمیرم
چه ملالی چه ملالی است در سر
همچنان نیست یاری در بر
نه پای آن دارم که بگریزم
نه تابی که از عشق بپرهیزم
نه آن باده میدهند دستم
نه زلف یار می نوازد دستم
گویا انگور ها همه خام اند برای من
یا که خم ها همه بشکسته در سرای من
یا که طفلم من از برای می
باید که پخته شوم همچو نای نی
چه کنم گریزم نیست از این قفس
میدوم تا بیاسایم من یک نفس
خواهمت گفت من یک کلام
بی قرارم بی قرارم بی قرار
( بسته به زنجیر ) در مصرع چهارم صحیح است
3
در گلستان نگاهت می دویدم
همچو کودک در هوایت می پریدم
در زلال چشمانت خیره ماندم
در وصف نگاهت شعر خواندم
آغوشت سبز تر از باغ بهار
درونت همه پاکی بود و صفا
ساغری زدم از خمخانه چشمت
کس نداند که من مست مستم
قایقی میخواهم من برانم
در رود زلال نگاهت
پارو زنان در عمق وجودت
بروم تا نیست شوم در نگاهت
4
به کوی عاشقان عقلی گذر کرد
به نزد وی علمش سپر کرد
بگفتا از چه در خروشید
ز شب تا صبح می میفروشید
بگفتندش ما ز دنیا گذشتیم
ز راه عقل طرفی نبستیم
در ازل بودست دست ما
بر گریبان بت شیرین کلام
چون که خوانده است در گوش ما
آن صدا و نغمه ها و قصه ها
پای کوبان دف زنان و کل کشان
روبه سوی او گشتیم روان