سعیده موسوی زاده(طنز پرداز)
1
درخت جالباسی
چهار شاخه دارد
به روی شاخه هایش
به جای برگ و میوه
لباس می گذارد
2
وقت اسباب کشی
چشمش افتاد و شکست
آن یکی چشمش هم
یک کمی لق شده است
چشم او خوشگل بود
دل من مي سوزد
مادرم دكمه ي سبز
جاي آن مي دوزد
رنگ چشم چپ او
مثل دريا آبي است
ولي اين چشم جديد
یک کمی قلابي است
3
از راه دوری اومد
یه باد گنده و سرد
با دهنش فوت می کرد
به برگای سرخ و زرد
بازی می کرد با برگا
دور خودش می چرخید
لای درختای باغ
تو شاخه ها می پیچید
فرشته ی برف اومد
هی بالشو تکون داد
به باد سرد پاییز
زمستونو نشون داد
باد و فرشته ی برف
دارن میرن برف بازی
یه عالمه دوست دارن
بچه های نانازی
4
روی زمینا میکشم
هف هشت تا خونه پشت هم
شمارههاشو میذارم
تا ده شمردن بلدم
یه سنگ خیلی کوچولو
از توی باغچه میارم
آهسته اون و میندازم
تو خونهی یک میکارم
بازی حالا شروع میشه
یه پامو پشتم میبرم
باید که لیلی بکنم
با اون یکی پام بپرم
خونهی هشت بزرگتره
خونهی استراحته
دو تا پامو توش میذارم
این جای باز ی راحته
5
امروز افتادم زمین
انگشت پایم زخم شد
لبخند از روی لبم
بالا پرید و اخم شد
باند و پماد و چسب کو؟
هشتاد تا حالم بد است
باید بیاید آمبولانس
چون ناخن پایم شکست