رفتی ولی اکنون بگو که وقتِ رفتن بود
تاوانِ آن دل بستن آیا دل شکستن بود؟
من به دلی که دائماً از من تو را خواهد
آخر چه می گویم!بگویم با تو دشمن بود
دل بسته بودم بر نگاه مهربان ِ تو
همواره عشق آتشینت بر دل من بود
رفتی شکستی قلبِ بیمار مرا ای داد
نابود شد قلبی که با عشقِ تو روشن بود
رفتی زمستان شد بهار قلب رنجورم
پژمرد گلهایی که در حال شکفتن بود
من فکر میکردم دلِ تو مهربان باشد
رفتی و دیدم که دلت از سنگ و آهن بود
پ.ن
شعرهایم ته کشیده
شاید منم قهر کنم برم
(واسه خاطر کلاسش میگم)
مگر اینکه باران ببارد
شاعر سعيد غمخوار
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو