گوارای وجود!
دریای شرف….
دریای شرف….
ای اشک بگو سر به گریبانِ که بودی
“امشب نمک سینه ی بریانِ که بودی”
ای وای وطن مام وطن مام وطن باز
در آتش ِ افروخته ، قربانِ که بودی
ای شمع بگو دامن پروانه چرا سوخت
آشفته ترین گل ، تو پریشانِ که بودی
ققنوس ترین مشعل سوزان خدایی
آتش به پرو بالت و مهمانِ که بودی
در صور دمید اسم ترا عرش الهی
در بندِ قفس گوش به فرمانِ که بودی
ای شعله ترین نور طربخانه ی هستی
با عشق به آتش زده ، سوزانِ که بودی
قامت شده خم ، سروی ناز؛ از غم تهران
تا عرش نشینی؛ لبِ خندان ِکه بودی
سروناز_زندیه
۱ بهمن ۹۵
درسوگ سوختگان در ره عشق …
شاعر سروناز زندیه دولابی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو