سروناز زندیه:
هوالعظیم..
اقتدا..
هوالعظیم..
اقتدا..
نهادم در کف اخلاص ذاتِ قلب و ایمان را
فرستادم بدست قاصدکها تاج ایوان را
هوای حوصله ابری زلال اسمان تیره
بزرگی کرده بخشیدی به چشمم شوق باران را
دراین بزم سحر نوشت ندارم تحفه ای لایق
نظر افکنده ای ایا تو این افتاده مهمان را؟
سماجت میکند چشمت براین آشفتگی هایم
لبت رندانه می نازد عسل قند فریمان را
زمانی را که غافل میشوم از روزگار دل
مبادا واگذاری به هوس ها تخت میدان را
ندارم توشه ی راهی که با بال ملک آیم
دریغ از من مکن یارب!نوازش های ایمان را
سواربالِ برگشتم، مسیرم تا سریر عرش
بیاور ساغر عشقت بنوشان روح پنهان را
منم “سرو” بلند آوازه ای سرشارِ از” ناز”م
ستونم ، سبز و خرم میکنم صحن گلستان را
سروناز_زندیه
۱۳خرداد۹۶
شاعر سروناز زندیه دولابی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو