عمری به سر دویدم در جست و جوی یار : جز دسترس به وصل ِ وی ام آرزو نبود دادم درین هوس دل ِ دیوانه را به باد این جست و جو نبود هر سو شتافتم پی ِ آن یار ِ…
عمری به سر دویدم در جست و جوی یار : جز دسترس به وصل ِ وی ام آرزو نبود دادم درین هوس دل ِ دیوانه را به باد این جست و جو نبود هر سو شتافتم پی ِ آن یار ِ ناشناس گاهی ز شوق خنده زدم گه گریستم بی آن که خود بدانم ازین گونه بی قرار مشتاق ِ کیستم ! رویی شکفت چون گل ِ رؤیا و دیده گفت : ” این است آن پری که ز من می نهفت رو خوش یافتم ، که خوش تر از ین چهره ای نتافت در خواب ِ آرزو … “ هر سو مرا کشید پی ِ خویش در به در این خوش پسند دیده ی زیباپرست ِ من شد رهنمای این دل ِ مشتاق ِ بی قرار بگرفت دست ِ من وان آرزوی گم شده بی نام و بی نشان در دورگاهِ دیده ی من جلوه می نمود در وادی ِ خیال مرا مست می دواند وز خویش می ربود از دور می فریفت دل ِ تشنه ی مرا چون بحر موج می زد و لرزان چو آب بود وانگه که پیش رفتم ، با شور و التهاب دیدم سراب بود ! بیچاره من ، که از پس ِ این جست و جو ، هنوز می نالد از من این دل ِ شیدا که ” یار کو ؟ کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب ؟ بنما ، کجاست او ! … “
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج