فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

سحر چون باد عیسی دم کند با روح دمسازی

سحـر چـون بـاد عیسی دم کند بـا روح دمسـازیهزار آوا شود مرغ سحـر خـوان از خوش آوازیبــده آبــی و از مـسـتـان بــیـامـوز آتـش انـگـیـزیبـزن دسـتـی و از …

سحـر چـون بـاد عیسی دم کند بـا روح دمسـازیهزار آوا شود مرغ سحـر خـوان از خوش آوازی
بــده آبــی و از مـسـتـان بــیـامـوز آتـش انـگـیـزیبـزن دسـتـی و از رندان تـفـرج کن سـراندازی
ز پـیمان بـگذر ای صـوفـی و درکـش بـاده صـافـیکه آن بـهتر که مستـانرا کند پـیمانه دمسازی
درین مدت که از یاران جـدا گشـتـیم و غـمخـوارانتـوئی ای غم که شب تـا روز ما را محرم رازی
چـو آن مـهـوش نـمـی آرم پـریـروئی بــه زیـبــائیچـو آن لعبـت نمی بـینم گلندامی بـه طـنازی
مـرا تــا جــان بــود در تــن ز پــایـت بــرنـدارم سـرگـر از دسـتـم بـری بـیـرون و از پـایم درانـدازی
کسـی کو را نظـر بـاشـد بـروی چـون تـو منظوریخیالست این که تـا بـاشد کند ترک نظر بـازی
چـــرا از طـــره آمــوزی ســـیــه کــاری و طـــراریچـرا از غـمزه گـیری یاد خـونخـواری و غـمازی
تـو خـود بـا ما نپـردازی و بـی روی تـو هر سـاعتکــنـد جــانـم ز دود دل هـوای خــانـه پــردازی
چو کشتی ضایعم مگذار و چون بـاد از سرم مگذرکه نگذارد شهیدان را میان خاک و خون غازی
سر از خنجر مکش خواجو اگر گردنکشی خواهیکـه پـای تـیـغ بــایـد کـرد مـردانـرا سـرانـدازی

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج