وجودم در پس اب کدر کور شده
نا خوشی هایم در اب کدر ملموس شده
دیگر ان صبر بسی لازم نیست
دگر نفس من با نفسش مانوس شده
هم زمان در پس ان یار قدیم
ریسمان وصل و پینه در بینمان پودر شده
ز اطراف من و تو دگر ان سنگ ها
ز بر دامن من و تو دور شده
گهی با اغراق با تو خواهم گفت غم جانان را
دگر عشق گل رخ به ان سپیدار دامن سوز شده./ گل رخ
نا خوشی هایم در اب کدر ملموس شده
دیگر ان صبر بسی لازم نیست
دگر نفس من با نفسش مانوس شده
هم زمان در پس ان یار قدیم
ریسمان وصل و پینه در بینمان پودر شده
ز اطراف من و تو دگر ان سنگ ها
ز بر دامن من و تو دور شده
گهی با اغراق با تو خواهم گفت غم جانان را
دگر عشق گل رخ به ان سپیدار دامن سوز شده./ گل رخ
شاعر سحر خالقی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو