تو رفتی و ماندم خیره به سوی پیچک ها. من حل شدم در درون سپیدک ها. / تو مایه صبوری ام بودی اما. من با تو پرواز میکردم به سمت قاصذک ها./ گرم بود شبنم چشم هایت. که من تو را سیر میکردم با بال جیر جیرک ها./ زتو در دلم دل تنگی ها دارم اما. تو نمود پیدا خواهی کرد در درون صورتک ها./ چه شیرین لبخند میزدی به من. بسی تو پنهان می نمودی خودت را در درون نقابک ها./ سپیدار تهاجمی ز زیبایی ها بود. که رقص میکرد در مسیر بادبادک ها./ چه قدر نگاهت صمیمانه بود. که ان نگاه محو میشد به دیدی ز عینک ها./ دست هایت تصویری ز پدرم بود. که وصل میکرد من را به سوی اوایی ز اوک ها./ تو را یاد میکنم در شب هایم. نامه مینویسم برایت در درون عاشیانک ها./ گل رخ” سپیدار را در قلبش نگه داشته است. که قلبم التیام میابد ز مهری از بال های پر پر شده از بال بالک ها./ گل رخ
شاعر سحر خالقی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو