سیمای تو سجاده عشق است و دل من
با اشک وضو بسته و هر دم به نماز است
معبود منی، هرچه کنم باز دل من
هر ثانیه با روی تو در راز و نیاز است
هر کس که ز احوال دلم باز بپرسد
گویم که چه دانید که در سوز و گداز است
غربت همه ی عمر مرا جان به لب آورد
ای دلبر شیرین لب من چه وقت ناز است
هرگز نکنم ناله، اگر یار تو باشم
ما را همه عمر هوای تو نیاز است
اسرار دلت را همه گویند نهان کن
اما چه کنم دلبر من محرم راز است
ت۹۶ skj
با اشک وضو بسته و هر دم به نماز است
معبود منی، هرچه کنم باز دل من
هر ثانیه با روی تو در راز و نیاز است
هر کس که ز احوال دلم باز بپرسد
گویم که چه دانید که در سوز و گداز است
غربت همه ی عمر مرا جان به لب آورد
ای دلبر شیرین لب من چه وقت ناز است
هرگز نکنم ناله، اگر یار تو باشم
ما را همه عمر هوای تو نیاز است
اسرار دلت را همه گویند نهان کن
اما چه کنم دلبر من محرم راز است
ت۹۶ skj
شاعر سجاد کریمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو