می دهم مژده به یک روز که خواهد آمد
حتم دارم مددی هست وصالم باید
هردم از وقت شب و روز خبر می آید
چشم بی ماه رخش از سر در وا ناید
یوسفم بود در این فرقت جان فرسایت
دم به دم در چه و بند تو بجان می آمد
فال حافظ که بگیرم به امید تو باز
«مژده ای دل که مسیحا نفسی…»می آید
شک ندارم که زمین ماه بدست هر شب و روز
به امید مه تو این همه را می پوید
شاعر سجاد بیتویی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو