فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 9 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

سامان ایران دوست – نیمه شب هجران

همساغرِ ما روزی ، از شیوه ی مستان، شد
از کوچه ی ما رفت و، همکـوی رقیبان شد

دل در پیِ معشوقش، جویان شد و چون مویش
در نیمه شب هجــــــــران، برباد وپریشان شد

گشتیم و خبر آمد، کاو رفته ازین سامان
دُردانه ی ما آخر، چون یوسف کنعان شد

ما درصف رندانیم، نِی زاهدِ کنعــــانیم
زین بیش نمیشاید، در حسرت ایشان شد

این عاشقِ درمانده، با پای به گِل مانده
از َبهرِ فراموشی، با باده فروشـــان شد

ما با مِی و با ساقی، سِرّی به میان داریم
با کس نتوان گفتن، در مِیکـــده پنهان شد

اسرار مرا هرکس، درصحنه عیان بِنْمود
تبعیدِ بیابان و محـــــــــکوم به زندان شد

من مُجرم و با ساقی، هم عهد شدم آری،
میخانه به لطف ما، آباد و گلســـــتان شد

یارانِ مـــلامتگو،گُـــــــــفتند خطـــــا کاری
دینِ تو به مِی خواری، بی پایه و ویران شد

ما ابر بهــــــــــــــــــارانیم، آزُرده ز یارانیم
چون صاعقه ی مستی، برما زد و باران شد

ای دادخطا گفتم، رِندی که زما نــــــــــــــاید
کاشانه ی من بی تو، چون کلبه ی احزان شد

جانا به وصـــــــــــال تو، آخـر نرسیدیم و
در هجر تو ماندیم و، دل بی سروسامان شد

مرداد96

شاعر سامان ایران دوست

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو