فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 14 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

سارا ژون – قهوه ترک

برقِ چَشمان تو دیدم
عقل من از سر پرید
بند آمد این نفس
چون روی ماهِ تو بِدید

زندگیم بسته چشم تو و
حرفِ تو شد
چشم تو در چشم من
شد نور ایمان و امید

خواستم عشق تو را
طالب شوم اما دریغ
چشم گَرداندی و خواندی
عشقِ این دل را بعید

روزهایم تار و تیره
همچو شب هایم سیاه
حال خوش بالی گشود و
از درون من پرید

آمدم تا که رَهی یابم
میان قلب تو
بُغض عشقت شد نصیبم
گَه تب و تاب شدید

سهم من از عشق
تنها دیدن چَشم تو بود
قهوه ترکی که لاجرعه
بِباید سَر کشید

شاعر سارا ژون

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو