
زهرا موسی پور
ززهرا موسی پور فومنی
متولّد ۱۳۵۹ فومن_ گیلان و دارای یک فرزند دختر هستم.
دانش آموخته ی رشته ی زبان و ادبیّات فارسی در مقطع کارشناسی از دانشگاه گیلان.
در دوران راهنمایی استعدادم در شعر توسط دبیر ادبیّاتم آقای “داوود دولت دوست” به من شناسانده شد و گاه گاهی طبع آزمایی انجام می دادم.
در دانشگاه زیر نظر استادانم از جمله “دکتر عباس خائفی” و “دکتر علیرضا نیکویی” و “دکتر گیتی تجربه کار” به مطالعه ی اشعار شاعران کلاسیک و جدید می پرداختم و عروض و قافیه را از مرحوم دکتر “غلامرضا رحمدل” آموختم، اما غالبا اشعارم به سبک آزاد بودند.
تا این که در پاییز ۱۳۹۳ با اشعار “دکتر مهدی موسوی” آشنا شدم و با تشویق و راهنمایی های ایشان، سرودن شعر در قالب های کلاسیک به فارسی و فولکلورِ گیلان را به طور فنّی آغاز کردم.
امیدوارم به لطف پروردگار و در آینده ی نزدیک اوّلین مجموعه ی اشعارم در قالب های غزل، رباعی، دو بیتی، چهارپاره، مرکّب حرکت را به چاپ برسانم.
در حال حاضر اشعارم در سایت های تخصّصی شعر مانندِ
shereno.com و danehayedor.com و shaer.ir
و وبسایت رسمی خودم
zahramoosapoor.ir
منتشر می شود.
همچنین شعر هایم به فارسی، گیلکی و تالشی در هفته نامه های “۴ دِی” و “آزاد اندیشان” و” نشریه ی “سرزمین نوروز” و “شریف” به چاپ می رسند.
1
به عاشقانه سرودن، تو عادتم دادی
برای وسوسه کردن جسارتم دادی
سکون، تمامِ مرا کرده بود مردابی
به سمت آبیِ دریا تو حَرْکتم دادی
دچارِ وحشت از اعلامِ جنگِ شب نشدم
در این مبارزه وقتی شجاعتم دادی
نداشت فرصت پرواز ذهن خسته ی من
برای اوج گرفتن تو مُهلتم دادی
نداشت رنگِ خدا زندگیم. ممنونم
که با مشاوره حسّ عبادتم دادی
نبودم اهل نظر دادن و گَمانه زدن
تو در تداومِ هستی، دخالتم دادی
نمی کنم به همین سادگی رهایت، عشق
خودت به موعظه، درسِ سماجتم دادی
زهرا موسی پور فومنی
2
سر در گُمم میانِ ۲ پنجاه درصدش
آغاز و اختتامیه ی خوب یا بدش
تیری که کرده توی سیاهی رها، چه وقت
خواهد رسید مثلِ گذشته به مقصدش؟
اصلاً امید هست به این ابر بد عُنُق
یا باد و هوی هویِ شبآزار و مُمتدش
آیا حجابِ صورتِ گُل می رود کنار
بی آن که خوانَد از سرِ اجبار اَشهَدش
یا دفترم دوباره پر از شعر می شود
بی آن که مضطرب بشوم از پِیآمدش
باید امیدوار بمانم به این «شروع»
دور از تمامِ ثانیه های مردّدش
زهرا موسی پور فومنی
3
برف را از پشتِ بام بی کسان پارو کنید
آمده روز مبادا ، سکّه ها را رو کنید
معجزه هرگز نمی افتد در این قرن اتّفاق
با محبّت قلب های خلق را ⇦جادو⇨ کنید
کلبه ی درویشی مردم ندارد رونقی
یَأس را از روی موکِت_کهنه ها* جارو کنید
ریّه ها را پُر کنید از مولِ اکسیژن وَ بعد
عاشقانه، عطرِ ریحان های تَر را بو کنید…
راستی رنج و عذاب زندگی تقصیر کیست؟
بندگان را با خدا ، یک لحظه رو در رو کنید!
بحث های فلسفی دیگر نمی آید به کار
پس حقایق را به طور تجربی وا گو کنید
زهرا موسی پور فومنی
4
ما با سکوتِ سردِ خدا، همصدا شدیم
از توده های مردم زخمی جدا شدیم
در گیرِ فوبیای عجیب و کُشنده ای
از چشمْ غُرّه های شبی وَهمزا شدیم
موضوع شعرمان همه شد عشق و کشک و هیچ
هم مَشربِ جماعتِ بی اعتنا شدیم
کف زد برای لُکنتمان روزگار و بعد
قربانیِ قضاوتِ نا اهلها شدیم
بازنده ی مبارزه ی جبر و اختیار
معصوم چون فرشته، در این ماجرا شدیم
پاییز زردِ ما به زمستان کشید و حیف
بهمن سقوط کرد و به زیرش فنا شدیم
فرشی نفیس بود و پُر از نقش ذهنمان
امّا به پای جبرِ زمان نخنما شدیم
از ایده آلهات نزن حرف و فکر کن
کم نیست خفّتی که به آن مبتلا شدیم؟!
زهرا موسی پور فومنی
5
گاهی اگر به دوست ببازی گناه نیست
بعدش به این نتیجه بنازی گناه نیست
حتّی اگر شبی نرسد از لجِ خدا
پیشانی اَت به مُهرِ نمازی، گناه نیست
یا جای بنز با مُوتُوری کهنه، سال ها
بر جاده های خسته بتازی گناه نیست
حتّی بر آن عروس فقیری که با خودش
هرگز نداشت هیچ جهازی، گناه نیست
شاعر اگر شدی به میان سروده اَت
یک اصطلاحِ تازه بسازی گناه نیست
همصحبتت شود در و دیوار خانه و
سرگرمی اَت فضای مجازی، گناه نیست
یا غبطه بر دو شاعرِ مشهور نُو گَرا:
قربانیانِ حاشیه سازی، گناه نیست
عاشق شوی، ولی نرسد دست تو به او
باشی به یک معاشقه راضی گناه نیست.
با این که توی ذوق جماعت زدن، بد است
گاهی اگر غلط بِنَوازی گناه نیست