رقیه آزادنیا
.رقیه آزادنیا
متولد ۱۳۵۸ .گیلان
شهرستان شفت .
تحصیلات: کارشناسی ارشد ادبیات کودک و نوجوان .
مربی فرهنگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان .
متاهل .
برگزیده ی بخش جوان جشنواره
فجر سال ۸۷ و صاحب اثر یک پلک سکوت .
غالب آثار کلاسیک و متمایل به مفاهیم آیینی و ارزشی است.
1
از عبور باد تا آشفته خاطر می شوند
بیدها ، بی تابی خود را مسافر میشوند
برگها در رونق خود، با تب زرد درخت
برمزار تکه های خویش حاضر میشوند
سرد و گرم عشق را ماندم ، که تنها درمسیر
مرغهای بی وطن ، آسان مهاجرمیشوند
ماه با من…آه ، از من سایه ها پس بگذرند
با من آنهایی که می مانند شاعر می شوند
دل به باران می دهم شبها که پشت ابرها
در نگاهم نقطه هایی تازه ظاهر میشوند
زیر دین ابرها رفتن لزوم رویش است
خاکها غرق غرور خویش بایر میشوند.
رقیه آزادنیا
2
گشوده اند به باران ،به خاک، کامت را
نواختند به بوی خزر مشامت را
گذشتی از نفس سبز باغ و روییدند-
درختهای سرآسیمه رد گامت را
چه ایستادی و درخویش اقتدا کردند-
صنوبران صبور آتش قیامت را
تویی که درپس اردیبهشت چشمانت
به برف کوه زدی خشم سرخ فامت را
سرت بلند و تنت بی سر و لبانت تر
چه خوب داشته ای حرمت امامت را!
بخواب مرد! که شیران شرزه ی بیدار
تهی نکرده به یک آینه کنامت را
بخواب ! زمره ی یاران به انتها بردند-
پس از چقدر خطر ، راه نا تمامت را
به نام نامی تو جنگل ایستاده هنوز
وتا همیشه وطن دارد احترامت را
بزرگ بودی و تاریخ هم بزرگت خواند
اگرچه واقعه کوچک نوشته نامت را
رقیه آزادنیا
3
خسته ام ، بسیارازحدتوانم بیشتر
خسته ام ازباغ بی برگی، بجانم بیشتر
ازفریب و نیش زخم دشمنان سخت دل
سخت دلگیرم ولی ازدوستانم بیشتر
درد دارد دفترم ،چشمم،سرم ،آهم …ولی
می شناسداین قلم را استخوانم بیشتر
آه نزدیک است بامن عشق …پس ساقی بریز!
هرچه ازجام بلا دراستکانم بیشتر
مثل کوه روشنی آتش بجان دارم ولی
لب زلب نگشوده میسوزد زبانم بیشتر
دوست دارم تاکه تنهاتر شوم این روزها
دوست دارم باخودم حافظ بخوانم بیشتر
رقیه آزادنیا-شهریور 95