می دوَد خسته و سودای پریدن دارد
مطمئن نیست ولی عزم ِ رسیدن دارد
دست آویخته بر خوشه ی پروین ِ خیال
آسمان !، یک دو نفس فرصت چیدن دارد !
چشم بر هم زدنی می گذرد از بر ِ ماه
که پلنگانه ، شبی قصد جهیدن دارد
صبحدم از نفس باد صبا می پرسید :
که نسیم ات چه زمان قصد وزیدن دارد؟
نکنَد رشته ی پیمان مرا با رفقا
تیزی فاصله ، آهنگ بریدن دارد ؟
آه ای آینه از رخ به رخی بیزارم
مگر این چهره ی درهم شده دیدن دارد ؟
بنشان بر لب خشکم لب باران زده را
جرعه ای عشق از این برکه چشیدن دارد
( رضا محمدصالحی)
شاعر رضا محمدصالحی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو