زمین دوباره تن اش را کمی تکان داده است
برای اهل خودش آیتی فرستاده است
و مَا لَهَا – چه شده ، این زمین چه می خواهد – ؟
چرا الهه ی باران به گریه افتاده است ؟
سروده : زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ… و باز زلزال است
” بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است “
لبی به شکر و شکایت گشوده مام وطن
که آزمون الهی است یا که بیداد است !
صدای تیشه چرا گم شده است در دل کوه
شکوه قصه ی شیرین ، مرگ فرهاد است ؟
نشسته در دل ویرانه ، آه … کرمانشاه !
” نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است”
بخوان به ارگ دلم با صدای بم ، امشب
” بنال بلبل بی دل که جای فریاد است “
(رضا محمدصالحی)
شاعر رضا محمدصالحی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو