فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 26 دی 1403

پایگاه خبری شاعر

رضا بارگاهی – یلدا

شب یلدای من از نیمه ی مرداد افتاد
اتفاقی که نبایست بیفتاد افتاد

تیزی برق نگاهت بیخود از خویشم کرد
چون سرنگی که به جان رگ معتاد افتاد

چشمهایی که سر تیشه به خون می آلود
در خماری همه ی کوچه به الحاد افتاد

عجب این است به کام لب تو شیرین است
بیت تلخی که به یاد دل فرهاد افتاد

شوق پروانه شدن پیله ی ذهنم شده بود
این بهشتی ست که در خاتمه شداد افتاد

خانه آباد، شکرخند تو ویرانم کرد
آبرو یکسره با زلف تو بر باد افتاد

حکم دل بود و تو بی بی و تک این شطرنج
شاه دل از سر آن کیش که رخ داد افتاد

مهره ی سوخته بودم و فراموش شدم
اشک های ته آن کوچه هم از یاد افتاد

شب یلدای من و زلف پریشان تو و
چه ردیفی ست که با قافیه افتاد افتاد

بی تو مهتاب ترین شهر زمینم هرشب
ته بن بست ترین کوچه چه بیداد افتاد؟!

رضا بارگاهی

شاعر رضا بارگاهی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو