وقت آن گشته که بی پرده دهان بازکنم
حسّ خود را به تو از پنجره آواز کنم
حسّ خود را به تو از پنجره آواز کنم
آنقدَر وصف تنت را به ورق شعر کنم
همۀ دهکده را ، بومیِ اهواز کنم
وچنان داد کشم حسرت دل را به فلک
قدسیان را همه با سرّ تو همراز کنم
هم خودم شاعر وهم جای مخاطب باشم
بنشینم و تو را سیر، برانداز کنم
هرکجا نام تو آمد به ورق بوسه زنم
از همین فاصله عشقم به تو ابراز کنم
در همین گوشه ی تهران بنشینم و دلم
برهانم ز قفس ، راهی شیراز کنم
جرعه درجرعه بنوشم غزل از وهم لبت
مست آن گردم و تا بام تو پرواز کنم
شعرکافیست،ازاین لحظه دهان می بندم
با نگاهم روشی تازه تر آغاز کنم
زمستان – 95
شاعر رسول خوش عقیده
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو