قصههای تو برایم خوب معنا میشود
آن زمانی که مچات پیش دلم وا میشود
آن زمانی که مچات پیش دلم وا میشود
کوه و دشت و جنگل و دريا چه فرقی میکند؟
من فقط چشمم به اندام تو بینا میشود
بى قرارى هاى من جاى تعجّب نيست، چون
حضرتِ ايّوب باشد، ناشكيبا میشود
چهره ى خورشيد، بَدْرِ ماه، يا رنگين كمان
هر چه زيباروست از شرمِ تو رسوا میشود
تو به هرجا پا گذارى از حضورِ يمنِ تو
يک شبه در شهر صد شاعر مهيا میشود
فوق العاده میشود هر چیز ساده با تو، چون:
آب معمولی که در جام تو ودکا میشود…
شاعر رامین آلیاری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو