جابر ترمک
روی گسل ننشین ترا کـــــم کم بپاشاند
طوفان بگیرد شهـــــــر را در دم بپاشاند
یک بغض گاهی می توانــد آسمان را هم
با اشک های ساده ای از هــــــم بپاشاند
پائیز گاهی شوکت یک باغ را در هـــــم
با زوزه ی باد خــــــــزان محکم بپاشاند
این شهر هم یک روز طعم آسمان می داد
حالا به روی آسمـــــــــان هم غم بپاشاند
باران اشکم را بپرسی عشـــــوه می ریزد
تصمیم دارد عشــــــــق را نم نم بپاشاند
دیگر غزالی در تن کوهــــم نخواهی دید
صیاد می آید مــــــــــــرا از هم بپاشاند
برگرد می خواهـــم ترا یک دم رها سازم
بگذار غم قشــــــــــلاق را از دم بپاشاند
وقتی نگاهم طعــــــــم زخم مثنوی دارد
بگذار بر زخمم نمک عالـــــــــم بپاشاند
جابر ترمک
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران