دیشب دلم هوایتو کرد و بهانه شد
بغضی دوباره سوی گلویم روانه شد
شب بود و وقتِ طلعتِ ماه تو در خیال
چشمم زشوق عشق تو اشک شبانه شد
گویی شکست ظلمتِ شبهای تارمان
حال و هوای هر دویمان شاعرانه شد
نوشیدم از پیالهی چشمت شراب ناب
در جان نشست و زمزمههایم ترانه شد
نام تو بود برلب مستم بهگُل نشست
در باغِ مه گرفتهی ذهنم جوانه شد
ناگه به دستِ مهر تو آغشته شد تنم
آن شب دوباره مجلس ما عاشقانه شد
بسدر خیال روی توشب تا سپیدهدم
ما را زمان به سرعت نوری کمانه شد
کی میشود دوباره به رویا ببینمت
دلخوش به اینخیال که آن هم فسانه شد
#محمد_حسین_نظری