دیشب دلم برای تو در سینه میگریست
تا بانگ صبح از غم دیرینه میگریست
اشکم که خود حکایت خونینِ لالههاست
اما دلم ، دلم به طمئانینه میگریست
شاید چو غنچه خنده زنم در خیال تو
باور مکن، که دیدهی آئینه میگریست
مائیم و سینهای که شده آشیان آه
مائیم و دیدهای که چو تهمینه میگریست
دیشب چو شمع بودم و اشکم بهپای خویش
سوسو کنان که در شب آدینه میگریست
جانا زمن رمیدی و جانم نیارمید
دل،باز در فراق تو بیکینه میگریست
دیشب به کنج خلوتم آوای ناله بود
زیرا دلم برای تو در سینه میگریست
محمد_حسین_نظری