دل میدهد بشارت پایان انتظار
با صد امید تازه مرا از شمیم یار
عقلم ولی به گفتهی دل تن نمیدهد
حالا منم میان دو آتش ، ولی دچار
دردا که آب این دو به یک جو نمیرود
در دام سرنوشتم و در چنک روزگار
حیف از نثار گوهر اشکم بهپای عشق
در گیر و دار عشقم و چشمان بیقرار
در گوش من نسیم صبا شادمانهگفت
گل میدهد درخت تو در روزی از بهار
اول تو را رها شدن از خویش و جان شدن
پروانه در شفیره نماند به آزگار
“آسودگی اگر طلبی جای دیگر است”*
اینجا تو از قبیلهی جبری نه اختیار
#محمد_حسین_نظری