قالب شعر: شعر نیمایی
دل خوش
دل خوشی گاه چنان بی معنی است
که به گلدان تهی دل بستن
همچو خندیدن آب از سر شوق
بر بلندای قد فواره
گاه از ابر چنان دلگیرم
که نمی خواهم از او باریدن
راستی
راز دل آشوبی چیست؟
راز خندیدن آتش در باد
راز رقصیدن ماهی در خاک
راز دل کندن برگ از شاخه
گاه با پنجره ها هم رازم
پرده ها
پر گل و زیبا
اما…
نفس روشن هر پنجره را می گیرند
بی خیال…
وین همه خواستنم از خویش است
گرچه این خواسته هم
بی معنی است.


