در روزهای غمزده شادی علاج نیست
در کوچهسار شب خبر از ابتهاج نیست
رونق گرفته عادت مردم به بیکسی
وقتی که سکههای محبت رواج نیست
محکم نشستهایم بدانند دیگران
“پاییز اضطراب درختان کاج نیست”
شرمندگی نصیب شما میشود ولی
ما را به روسیاهیتان احتیاج نیست
آب از سر تمام غزلها گذشته است
هر عاشقانهای که بهایش حراج نیست
کشورگشایی دلِ شب شاهبیت ماست
باور نمیکنی غم ما تخت و تاج نیست
ای عشق ای بهانه هر لحظهمان بیا
تاریک شد جهان و به دستش سراج نیست