اسماعیل محمدی
خطاب به خودم !!
در تار و پود تو نسرشتند دلبري
آي اي وكيل پايه يك دادگستري
تو از كلوخ ماه تراشيدي و دريغ
تا ماه شد پريد در آغوش ديگري
ششدانگ قعر چاه چو يوسف بنام توست
حتي اگر نداشته باشي برادري
از معجزه نبود كه تو زنده مانده اي
دست خليل قصه نبوده است خنجري
تنها به جرم اينكه كمي شاعري و بس
بر دار مي كشند ترا در كلانتري
از مرد بودنت كه بجايي نمي رسي
حالا بپوش با كت و شلوار روسري
حالا قبول كن كه زمان با تو خوب نيست
آري وكيل پايه يك دادگستري