فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

درس دهم چند سوال

کارگاه عروض

درس دهم

چند سوال

آیا استفاده از اختیار قلب در بحر مضارع اخرب مکفوف مجاز است؟

طبق قواعد عروض کلاسیک و مطابق یکی از اختیارات آن، گاهی و در پایه‌های عروضی خاصی، بنابر ضرورت وزن، شاعر مجاز است که یک هجای بلند و یک هجای کوتاه کنار هم را جابه‌جا کند، یعنی اجازه دارد (–U) را به (U–) تبدیل کند و برعکس. این اختیار شاعری را “قاعده‌ی قلب” یا “اختیار قلب” می‌نامند. به‌جز در بحر ترانه (رباعی) که این جابه‌جایی منجر به دو شاخه‌ی اصلی وزن و تعدادی زیرشاخه‌ی فرعی متفاوت شده، در سایر بحرهای عروض کلاسیک، میزان کاربرد این اختیار شاعری بسیار کم بوده و این اختیار تنها در دو مورد خاص، با جابه‌جایی دو هجای نخست، در دو پایه‌ی “مفتعلن” (–UU–) و “مفاعلن” (U–U–) و تبدیل یکی از آنها به دیگری، در وزنهای خاصی مورد استفاده قرار گرفته است. یکی از این وزنها وزن “مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن” است که با قلب در پایه‌ی دوم، “مفاعلن” به “مفتعلن” تبدیل شده و وزن به صورت “مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفاعلن” درآمده است. خاقانی از شاعرانی‌ست که از این نوع قلب بیشتر از دیگران در شعرش استفاده کرده، از جمله در بیت زیر:

سینه‌ی خاقانی و غم تا نزند ز وصل دم

(–UU– / – UU– / – UU– /U –U–) (مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفاعلن)

دعوی عشق و وصل هم تا ز سگان کیست او

(–UU– /U–U– / –UU– /U –U–) (مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن)

وزن اصلی این قصیده “مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن” است، ولی خاقانی با استفاده از اختیار قلب در مصرع نخست این بیت، این مصرع را به صورت “مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفاعلن” ساخته و مصرع دوم را با وزن اصلی ساخته است.

وزن دیگر، وزن “مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن” است که در آن شاعر مجاز است تا با استفاده از اختیار قلب، یکی از پایه‌ها را از مفتعلن به مفاعلن تبدیل کند، مانند بیت زیر از سنایی:

دست کسی بر نرسد به شاخ هویت تو

(–UU–/–UU–/U–U–/–UU–) (مفتعلن مفتعلن مفاعلن مفتعلن)

تا رگ انیت او ز بیخ و بن برنکنی

(–UU–/–UU–/U–U–/–UU–) (مفتعلن مفتعلن مفاعلن مفتعلن)

اصل وزن این شعر سنایی “مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن” بوده ولی او در این بیت و در هر دو مصرع آن،”مفتعلن” سوم را به “مفاعلن” قلب کرده است.

در مورد استفاده از اختیار قلب در این وزنها باید توجه داشته باشیم که در شعر کلاسیک ما از این اختیار به‌ندرت استفاده می‌شده و این استفاده محدود به همین وزنهای ضربی بوده که یا تک‌پایه‌ای‌اند و از پایه‌ی “مفتعلن” یا پایه‌ی “مفاعلن” تشکیل می‌شوند، یا مرکب و دوپایه‌ای‌اند و از ترکیب پایه‌های “مفتعلن” و “مفاعلن” تشکیل می‌شوند. در این وزنها، ‌تک‌پایه یا پایه‌های مرکب به کار رفته دارای حالت ریتمیک و ضربی قوی‌اند و استفاده از اختیار قلب به صورتی انجام می‌گیرد که حالت ریتمیک وزن و ضرب قوی آن حفظ شود و تنها تغییر ضرب کوچک و اندکی در آن ایجاد شود. به بیان دیگر استفاده از اختیار قلب به صورت ایجاد یک ضرب مخالف در وزن قوی مصرع انجام می‌گیرد و ریتم کلی وزن آن را تغییر نمی‌دهد یا از بین نمی‌برد بلکه این ضرب مخالف، موسیقی وزن را آهنگینتر و ریتم آن را رنگارنگتر می‌کند.

بحر دیگری از شعر کلاسیک ما که در آن استفاده از اختیار قلب مجاز است، بحر ترانه (رباعی) است که دارای دو وزن اصلی زیر است:

۱مستفعلُ مستفعلُ مستفعلُ فع: (– –UU / – –UU / – –UU / – )

۲مستفعلُ فاعلاتُ مستفعلُ فع: (– –UU / – U–U / – –UU / – )

و پایه‌ی دوم وزن دوم از قلبِ پایه‌ی دوم وزن اول و تبدیل “مستفعلُ” به “فاعلاتُ” حاصل شده است. از این دو وزن اصلی و با استفاده از سایر اختیارات شاعری ده وزن فرعی (یعنی در مجموع دوازده وزن) ساخته شده است. در بحر ترانه هم استفاده از اختیار قلب باعث از بین رفتن وزن نمی‌شود، بلکه آن را تنها اندکی تغییر می‌دهد.

آنچه از مجموع بحث تا اینجا نتیجه می‌گیرم این است که استفاده از اختیار قلب در صورتی و در وزنهایی مجاز است که وزن را از بین نبرد بلکه تنها تغییری در ضرب آن به وجود آورد که یا ریتمش را کمی عوض کند یا در جایی ضرب را مخالف کند و در مجموع تغییر حاصل در وزن چنان ناچیز باشد که حالت موزونیت سطر حفظ شود. در نتیجه اگر در وزنی، استفاده از اختیار قلب باعث شود که وزن سطر از بین برود و عبارت بی‌وزن شود، در آنجا استفاده از اختیار قلب مجاز نیست و شاعر نمی‌تواند از این اختیار استفاده کند، مگر اینکه بخواهد آن سطر را بی‌وزن یا نیمه‌موزون بسازد و شعرش را از سطرهای موزون و نیمه‌موزون و بی‌وزن ترکیب کند که این موضوع امر دیگری است و ربطی به استفاده از اختیارات شاعری ندارد.

اینک و با توجه به توضیح مختصری که دادم، این سوآل مطرح می‌شود که آیا شاعران نیمایی می‌توانند در وزنهای دیگری به جز وزنهایی که در شعر کلاسیک فارسی در آنها از اختیار قلب استفاده شده، از این اختیار استفاده کنند و به اصطلاح این اختیار را توسعه داده و دامنه‌ی آن را به وزنهای دیگر بکشانند یا نه؟

دوست گرامی، آقای سلطانی طارمی، در مقاله‌ای با عنوان “امکانات استثنایی بحر مضارع اخرب مکفوف در عروض نیمایی” چنین عنوان کرده‌اند که در این وزن هم در دو جا می‌شود از اختیار قلب استفاده کرد و با این اختیار، امکاناتی استثنایی برای گنجاندن کلمات گوناگون و ایجاد آهنگهای متنوع در آن به دست آورد. ایشان در این باره چنین نوشته‌اند:

شاعران کلاسیک فقط در وزنهای خاصی از اختیار قلب استفاده کرده‌اند، درحالی‌که در عروض نیمایی به‌خصوص در رکنهای دوم و سوم این وزن از قلب استفاده شده است. اتفاقاً اولین کسی هم که در رکن دوم دست به قلب زده است خود نیماست. که در شعر “قایق” فاعلاتُ را به مفتعلن قلب کرده است. [اگر هجاهای سوم و چهارم فاعلاتُ قلب شوند به مفتعلن تبدیل می‌شود. این اتفاق به طور اتوماتیک در این وزن روی می‌دهد و تمام کسانی که با این وزن بخصوص در عروض نیمایی کار کرده‌اند به این مشکل برمی‌خورند که این مفتعلن از کجا پیدا می‌شود که گوش به آسانی آن را درنمی‌یابد. درست مثل این است که مفتعلن به مفاعلن فلب می‌شود یا برعکس در عروض کلاسیک. درحالی که ذهن هر وقت لازم می‌داند این دو الگو را جایگزین هم می‌کند یعنی از اختیار قلب استفاده می‌کند.]”

برای اینکه ببینیم آیا چنین قلبهایی مجاز است یا نه، و آیا شاعران نیمایی می‌توانند در رکنهای دوم و سوم این وزن از اختیار قلب استفاده کنند، و چنین قلبهایی وزن عبارت را از بین نمی‌برد یا می‌برد، باید این وزن و ساختمان عروضی و پایه‌های تشکیل دهنده‌ی آن را بررسی دقیق کنیم تا آن را به طور کامل بشناسیم.

وزن مورد بحث که در حالت کامل “مضارع اخرب مکفوف” نام دارد و به صورت “مستفعلن مفاعلُ مستفعلن مفاعل” یا “مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن” تقطیع می‌شود و در حالت ناقص “مضارع اخرب مکفوف محذوف” نام دارد و به صورت “مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل” تقطیع می‌شود، بحر چهارم از دایره‌ی سوم عروض سنتی است و در صورت ناقصش یکی از رایجترین وزنها در غزل کلاسیک و در شعر نیمایی است. تقطیع این وزن در حالت کاملش به صورت زیر است:

مستفعلن مفاعلُ مستفعلن مفاعِلُ = مستفعلن مفاعلُ مستفعلن مفاعل :

– – U– / U– UU/– – U– /U– UU = – – U– / U– UU/– – U–/U– –

در واقع دو هجای پایانی در اصل وزن کوتاه بوده و چون هجای پایانی وزن نمی‌تواند کوتاه باشد، این دو هجای کوتاه به یک هجای بلند معادل تبدیل شده است.

در حالت محذوف، تقطیع اصلی و اصولی این وزن به این صورت است: مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل:

– – U– / U– UU/– – U–/U–

شکل دیگری هم برای تقطیع این وزن وجود دارد که اگرچه رایج است، ولی شکل اصلی و اصولی تقطیع آن نیست. این شکل رایج به این صورت است: مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن:

– – U/– U– U/U– – U/– U–

با این تقطیع و نام‌گذاریِ متداول ظاهراً چنین به نظر می‌رسد که گویا این وزن از چهار پایه‌ی متفاوت تشکیل شده، در حالی که در حقیقت چنین نیست و چنین تصوری نادرست است، زیرا طبق تقطیع اصولی، این وزن متناوب دوپایه‌ای است و از تکرار دوپایه‌ی “مستفعلن مفاعلُ” تشکیل شده است. آقای سلطانی طارمی هم این وزن را دارای چهار پایه‌ی عروضی متفاوت معرفی کرده و در این باره نوشته‌اند:

اگر هر رکن بحرهای عروضی را یک الگو در نظر بگیریم- مثلاً فاعلاتن یا مستفعلن یا مفاعیلن هر کدام یک الگو باشند- ذهن براساس وضع و حال و امکانات آنها واژه‌ها را انتخاب می‌کند.

حال اگر وزنی از تکرار یک رکن تشکیل شود، مثلا فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن، فقط واژه‌هایی که به صورت ساده یا مرکب در این الگوها جا می‌گیرند، می‌توانند در این وزن بیایند. به عنوان نمونه هیچ واژه‌ای که در اول یا میانه دو هجای کوتاه متوالی دارد نمی‌تواند دراین الگوها جا بگیرد (ابدیت- ضدعفونی). اما اوزانی که از الگوهای متناوب تشکیل شوند مثل مستفعلن فعولن دارای امکانات بیشتری برای پذیرش واژه‌ها هستند چون دوالگوی واژه‌پذیری دارند، و اوزانی که از الگوهای مختلف تشکیل شوند بازهم امکان بیشتری برای واژه‌پذیری دارند و یکی از این وزنها- باید گفت خوش‌آهنگ‌ترین آنها- همین وزن مضارع اخرب مکفوف است که الگوهای واژه‌پذیری آن عبارت‌اند از: مفعولُ / فاعلاتُ / مفاعیلُ / فاعلن. که علاوه بر تنوع الگوهایش این امکان را فراهم می‌کند که به صورتی وسیع از اختیارات شاعری استفاده شود. از این نظر (امکان استفاده از اختیارات شاعری) کمتر وزنی می‌تواند با آن رقابت کند.”

اما این برداشت دقیق نیست و این وزن هم بیشتر از دو پایه‌ی اصلی عروضی- “مستفعلن” و “مفاعلُ”- ندارد و چهارپایه‌ی ظاهری‌اش- “مفعولُ”، “فاعلاتُ”، مفاعیل” و “فاعلن”- بخش‌هایی از همین دو پایه‌ی اصلی و ترکیب آنها هستند، بنابراین الگوهای واژه‌پذیری این وزن هم فقط از ترکیب این دو پایه تشکیل می‌شود.

آقای سلطانی طارمی بر اساس همین مدل متداول تقطیع، عنوان کرده‌اند که در پایه‌های دوم و سوم این وزن امکان قلب وجود دارد. در مورد قلب پایه‌ی دوم توضیح داده‌اند که منظورشان چیست و نوشته‌اند که می‌توان “فاعلاتُ” را به “مفتعلن” قلب کرد. در مورد قلب پایه‌ی سوم توضیح نداده‌اند که چگونه قلبی مورد نظرشان است، قلب “مفاعیلُ” به “فاعلاتُ”؟ قلب “مفاعیلُ” به “مفاعلن”؟ یا قلب “مفاعیلُ” به “مفتعلن”؟

در اینجا هرکدام از این حالتها را بررسی می‌کنیم.

نخست به قلب پایه‌ی دوم، یعنی قلب “فاعلاتُ” به “مفتعلن” بپردازیم. با چنین قلبی وزن بر اساس تقطیع رایج به صورت زیر درمی‌آید:

مفعولُ مفتعلن مفاعیلُ فاعلن= – – U / – U U– / U– – U/– U–

اگر عبارت حاصل را بر اساس وزن اصلی و اصولی آن تقطیع کنیم، آنگاه تقطیعش به این صورت است: مستفعلن فعلاتُ مستفعلن فَعَل

– – U– / UU U–/– –U–/U–

ولی آیا این عبارت موزون است و چنین ترکیبی اصولاً وزنی دارد؟ پاسخ منفی است، زیرا مروری بر بحرهای عروضی و دایره‌های پانزده‌گانه‌ی آن و وزنهای ایجاد شده در این دایره‌ها به روشنی نشان می‌دهد که هیچ وزنی وجود ندارد که با دو پایه‌ی ” مستعفلن فَعَلاتُ” آغاز شود. به عبارت دیگر چنین ترکیبی از پایه‌های عروضی موزون نیست، در نتیجه تولید وزن نمی‌کند. بنابراین چنین قلبی، وزن را به بی‌وزنی و موزون را به ناموزون تبدیل می‌کند و وزن عروضی را از بین می‌برد.

اما قلب پایه‌ی سوم این وزن هم وزن را از بین می‌برد. موضوع را با تفصیل بیشتر بررسی می‌کنیم. دیدیم که اگر بخواهیم پایه‌ی سوم را در الگوی رایج “مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن” قلب کنیم، به سه شکل ممکن است این قلب صورت بگیرد:

۱هجاهای اول و دوم را قلب کنیم و”مفاعیلُ” را به “فاعلاتُ” تبدیل کنیم. در این صورت عبارت به این صورت رایج تقطیع می‌شود: مفعولُ فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلن:

– – U/– U – U /– U U–/– U–

اما تقطیع اصلی‌اش به این صورت می‌شود: مستفعلن مفاعلن مفاعلن فَعَل

– – U–/ U – U–/ U U––/U–

یعنی از وزن اصلی، وزن پایه‌های دوم و سوم آن تغییر کرده و به جای اینکه پایه‌های اول و سوم هم‌وزن باشند، پایه‌های دوم و سوم هم‌وزن شده‌اند، در نتیجه وزن به طور کامل از بین رفته و چنین ترکیبی از هجاها بی‌وزن است و با هیچ‌کدام از وزنهای عروضی رایج همخوانی ندارد.

(به همین دلیل گسترش وزن “مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن” بر اساس تکرار رکن “فاعلاتُ” و به صورت “مفعولُ فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن” هم که آقای سلطانی طارمی در بخش دیگری از مقاله‌ی خود آن را مجاز دانسته و به عنوان یکی از راههای بلندتر کردن مصرعهای این وزن تا هر حد دلخواه، پیشنهاد کرده و سطرهایی از شعر فروغ را به عنوان نمونه‌ی آن آورده‌اند، مجاز و قابل استفاده نیست، زیرا عبارت را از حالت موزون خارج و بی‌وزن می‌کند.)

۲هجاهای سوم و چهارم را قلب کنیم و”مفاعیلُ” را به “مفاعلن” تبدیل کنیم. در این صورت عبارت به این صورت رایج تقطیع می‌شود: مفعولُ فاعلاتُ مفاعلن فاعلن:

– – U/– U – U / U– –U/– U–

اما تقطیع اصلی و اصولی‌اش به این صورت می‌شود: مستفعلن مفاعلُ فاعلاتن فَعَل:

– – U– / U – U– / –U– –/U–

و می‌بینیم که باز هم وزن اصلی که پایه‌های آن یکی در میان هم‌وزن بودند از بین رفته و به جای آن، سه پایه‌ی متوالی ناهم‌وزن ایجاد شده است.

۳هجاهای اول و دوم را با هم جابه‌جا و هجاهای سوم و چهارم را با هم جابه‌جا نیم و “مفاعیلُ” را به “مفتعلن” تبدیل کنیم. یعنی وزن را در فرم رایجش به صورت “مفعولُ فاعلاتُ مفتعلن فاعلن” درآوریم که در وزن اصلی به صورت “مستفعلن مفاعلن فعلاتن فعل” درمی‌آید و نسبت به وزن اصلی پایه‌های دوم و سوم تغییر کرده و عبارت از سه پایه‌ی مختلف تشکیل شده، در نتیجه وزن آن به طور کامل از بین رفته و عبارت بی‌وزن شده است. در ضمن چنین عملی در عروض کلاسیک هم بی‌سابقه و غیر مجاز است که در یک پایه دو بار عمل قلب صورت گیرد و دوبار هجاها جابه‌جا شوند.

به هر حال می‌بینیم که هر یک از این قلبهای پیشنهاد، وزن سطر را به طور کامل از بین می‌برد و آن را بی‌وزن می‌کند، به همین دلیل است که گوش آشنا با وزن و خو گرفته به آن، به محض شنیدن سطرهایی با این گونه قلبها یا تغییرات دیگری از این دست، فوراً متوجه سکته‌ی شدید و گسل وزن و لقی و لغزش کلام می‌شود و بی‌وزنی عبارت را حس می‌کند. البته این وزن که در شعر نیمایی کاربرد فراوان داشته و دارد و خود نیما و شاعران پس از او در این وزن شعرهای مشهور و زیبایی سروده‌اند، از آن وزنهایی است که رعایت درست آن در سطرهای بلند کمی دشوار است و اگر گوش به خوبی به آن خو نگرفته و ذهن آن را با آهنگ کامل و با تمام زیروبمهایش درونی نکرده باشد، خیلی راحت ممکن است به اشتباه بیفتد و وزن را از دست بدهد و دچار این‌گونه لقیها و لغزشها و سکته‌ها شود. به همین دلیل حتا خود نیما و شاعران نیمایی دیگر- به استثنای چند شاعر چون اخوان‌ثالث، نادرپور، مشیری و ابتهاج که بر وزن تسلط کامل داشته‌اند- در سطرهایی از شعرهایی که در این وزن سروده‌اند، دچار خروج از وزن و لغزش به بی‌وزنی شده‌اند

اینک به بررسی مثالهایی می‌پردازم که آقای سلطانی طارمی به عنوان نمونه‌های مجاز اختیار قلب در این وزن ارائه داده‌اند.

نخست به بررسی نمونه‌هایی که از نیما ارائه شده می‌پردازم. نخستین نمونه‌ی آقای سلطانی طارمی از شعر “قایق” نیما انتخاب شده است:

من، دست من، کمک ز دست شما می‌کند طلب: مفعولُ فاعلاتُ مفتعلن فاعلاتُ فع

ایشان درباره‌ی چگونگی استفاده‌ی نیما از اختیار قلب در این سطر از شعر “قایق”، نوشته‌اند:

اینجا می‌توانستیم بگوییم که چون مفتعلن در رکن سوم آمده است پس مفاعیلُ به مفتعلن فلب شده است که در این صورت باید هجای اول با هجای دوم و هجای چهارم با هجای سوم قلب می‌شدند تا مفاعیلُ به مفتعلن قلب شود که بعید است و همان طورکه در نمونه‌های بعدی خواهید دید معمولا فاعلاتُ به مفتعلن تبدیل شده است که با یک قلب حادث می‌شود و آهنگشان هم نزدیک است

این نوشته نشان می‌دهد که آقای سلطانی طارمی هم بر این باورند که چنین قلبی که در آن در یک پایه دو بار عمل قلب انجام گیرد و هجای اول با دوم و هجای سوم با چهارم قلب شود بعید است. و به نظر من نه تنها بعید که نادرست و ایجاد کننده‌ی سکته‌ی شدید و از بین برنده‌ی وزن سطر است. بنابراین آنچه نیما در این سطر از شعر “قایق” گفته، دارای یک پایه‌ی وزن‌شکن و مخرب وزن است و در این پایه اضافه‌ی “دستِ شما” قرار گرفته است. از نظر معنا هم سطر دچار آشفتگی است و واژه‌ی “من” در آغاز سطر زاید است زیرا نه با فعل “می‌کند طلب” تطابق فعل و فاعل دارد، نه نیازی به آوردن آن است، چرا که “دست من” آورده شده و مشخص است که دست نیماست که از دست مخاطبانش طلب کمک می‌کند، نه خود نیما، به همین دلیل “من” در اول سطر حشوی‌ست زاید. نیما خیلی ساده می‌توانست این سطر را این‌طور بسازد که هم از نظر وزن و هم از نظر معنا درست و رسا باشد و هم موجزتر باشد:

دستم کمک ز دست شما می‌کند طلب = مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن

بنابراین سطر فوق از شعر “قایق” نیما نمونه‌ی‌ درست و مجازی از کاربرد اختیار قلب نیست و نیما نتوانسته با چنین چینشی از واژه‌ها، سطر موزون درستی از نظر وزن تولید کند. در واقع، این نمونه یکی از نمونه‌های نه چندان نادر از اشتباهات وزنی نیما در این وزن و در این شعر است.

نمونه‌ی دوم سطر “گویا کسی‌ست که می‌خواند” از شعر “ری‌را”ی نیماست. آقای سلطانی طارمی این سطر را چنین تقطیع کرده‌اند:

گویا کسی‌ست که می‌خواند= مفعولُ مفتعلن فع‌لن

و چنین استنباط کرده‌اند که نیما در این سطر هم از اختیار قلب استفاده کرده و پایه‌ی دوم را به جای “فاعلاتُ” به صورت “مفتعلن” آورده است، در صورتی که چنین نیست و اگر سطر درست خوانده شود و “که” تا حد یک هجای بلند کشیده شود، وزن سطر به صورت درست و منطبق بر بحر مضارع، بدون استفاده از اختیار قلب، و البته با استفاده از اختیار ادغام درمی‌آید و چنین می‌شود: مفعولُ فاعلاتن فع‌لن.

نمونه‌ی سوم، سطر زیر از شعر “هاد” نیما است:

او خواهد آمد با این خبر درست.

آقای سلطانی طارمی این سطر را چنین تقطیع کرده‌اند: مفعولُ مفعولن فاعلاتُ فع

و درباره‌ی چگونگی ساختمان آن چنین توضیح داده‌اند:

ملاحظه می‌کنید که در رکن دوم که باید فاعلاتُ (ںں) باشد مفعولن آمده است. این مفعولن از کجا پیدا شده است؟ در واقع اول فاعلاتُ قلب شده است به مفتعلن(ںں) سپس به جای دو هجای کوتاه میانی آن یک هجای بلند آورده است و آن را به مفعولن تبدیل کرده است.”

درباره‌ی این سطر از شعر “هاد” باید بگویم که در اصل این سطر به صورت دو سطر مستقل است که به جای اینکه زیر هم نوشته شود کنار هم نوشته شده است. صورت درست عروضی این سطر به این فرم است:

او خواهد آمد

با این خبر درست

او خواهد آمد= مفعولُ فاعل

با این خبر درست= مفعولُ فاعلن

اگر آن را به این شکل (یعنی با کمی مکث بین “او خواهد آمد” و “با این خبر درست”) بخوانیم، وزنِ درست عبارت بدون نیاز به استفاده از اختیار قلب حاصل می‌شود.

اینک به بررسی نمونه‌هایی که از فروغ ارانه شده می‌پردازم. آقای سلطانی طارمی بیشترین نمونه‌هایی را که ارائه کرده‌اند، از چند شعر فروغ، از جمله شعرهای “ای مرز پرگهر”، “ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد”، “بعد از تو” و “آیه‌های زمینی” برگزیده‌اند.

واقعیت این است که فروغ مهمترین شعرهایش را در دو بحرِ هم‌‌خانواده‌ی مضارع اخرب مکفوف (مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل) و مجتث مخبون (مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن) سروده، از جمله تمام شعرهای کتاب “ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد” و بیش از ده شعر از کتاب “تولدی دیگر”- از جمله شعرهای “دیوارهای مرز”، “بر او ببخشایید”، “میان تاریکی”، “معشوق من”، “آیه‌های زمینی”، “دیدار در شب”، “وهم سبز”، “پرنده فقط یک پرنده بود”، “ای مرز پرگهر”، “به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد”، “من از تو می‌مردم”. این دو وزن که هر دو از دایره‌ی سوم عروض سنتی مشتق شده و به یک خانواده تعلق دارند، به هم شباهتهای فراوان دارند و توالی هجاهای کوتاه و بلندشان به هم بسیار نزدیک است. در حقیقت اگر دو هجای نخست وزن مضارع اخرب مفکوف را حذف کنیم و آن را از هجای سوم شروع کنیم تبدیل به وزن مجتث مخبون می‌شود. یکی از ویژگیهای مشترک این دو وزن این است که ضربه‌های کم و پخش‌شده در طول سطر و همواری بسیار دارند و آهنگشان در سطرهای بلند به آهنگ کلام بیان عادی و محاوره‌ای بسیار نزدیک و شبیه است. به همین دلیل فروغ به این دو وزن تعلق خاطر و دلبستگی خاصی داشت و تقریباً تمام شعرهای مهم سالهای آخر زندگی‌اش را در این دو وزن سرود، ولی از یک طرف به این دلیل که آشنایی دقیق و عمیق با وزنهای عروضی و دقایق آن به طور کلی و پیچیدگیهای این دو وزن به طور خاص نداشت و وزن را به طور تجربی- حسی به کار می‌برد، و از طرف دیگر چون اعتقاد چندانی به التزام کامل به وزن عروضی و رعایت درست و دقیق آن نداشت و زیاد به موازین وزن مقید و وفادار نبود و برایش همینکه سطر تا حدی موزون بوده و کم‌وبیش وزن داشته باشد و آهنگ طبیعی کلام محاوره‌ای را حفظ کرده باشد، کافی بود و بیشتر به دنبال حس خود از کلام و آهنگ حسی کلمات بوده تا وزن عروضی؛ اغلب شعرهایی که در یکی از این وزنها ساخته یا دو وزنی است و سطرهایی از آنها دارای یک وزن و سطرهایی دارای وزن دیگر است و افزون بر دو وزنی بودن، در این شعرها بارها فروغ از وزن خارج شده و به بی‌وزنی رفته و باز به وزن برگشته و وزن را با بی‌وزنی ترکیب کرده است.

 

تقسیم بندی ارکان عروضی بر حسب جای آن ها در مصراع:

الف ارکانی، که در آغاز، میان و پایان مصراع می آیند:

١فاعلاتن __ U __ __
٢فاعلن __ U __
۳مفاعیلن U __ __ __
۴فعولن U __ __
۵مستفعلن __ __ U __
۶مفعولن __ __ __
۷فَعَلاتن U U __ __
٨فَعَلن U U __
٩مَفاعلن U __ U __
١٠مفتعلن __ U U __

ب ارکان غیر پایانی که در پایان مصراع قرار نمی گیرند:

١فاعلاتُ __ U __ U
٢فَعَلاتُ U __ U U
۳مَفاعیلُ U __ __ U
۴مُستفعِلُ __ __ U U
۵مَفعولُ __ __ U
۶مَفاعِلُ U U __ U
ج ارکان پایانی که فقط در پایان مصراع می آیند:
١فَعَل U __
٢فَع __
آرایش ارکان عروضی گوناگون در کنار یکدیگر، “وزن ها” یا “بحرهای عروضی” را ایجاد می کند (که در دنباله ی این بحث به تفصیل معرفی خواهند شد). مثلن این مصراع شعر حافظ :” که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها” دارای وزن “مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن” است که از تکرار رکن “مفاعیلن” ایجاد شده است.
مثال های زیر از جمله وزن های پرکاربرد شعر کلاسیک فارسی هستند:
فـَعـولـُن فـَعـولـُن فـَعـولـُن فَعَل (وزن حماسی شاهنامه ) :
کنون گر به دریا چو ماهی شوی / و یا همچو شب در سیاهی شوی
مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن :
سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی / خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
مـَفاعیلـُن‏ مـَفاعیلـُن ‏فـَعولُن (وزن دوبیتی و فرهاد و شیرین از نظامی):
بگفتا جان‏فروشی از ادب نیست / بگفت از عشق‏بازان این عجب نیست
فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلـُن :
بر نیامد از تمنای لبت کامم هنوز / بر امید جام لعلت دردی ‏آشامم هنوز

قاعده ی سه اختیارهای شاعری:
وزن شعر فارسی بسیار منظم و دقیق است و نظم و تساوی هجاها در مصراع های شعر فارسی به دقت رعایت می شود و از این نظر تقطیع شعر فارسی بسیار ساده است. البته شاعر در سرودن شعر اختیارهایی دارد که به ضرورت از آن ها بهره می برد.

 

تبصره:
برای تعیین وزن یک شعر، تقطیع یک مصراع از آن کافی است اما چون در شعرهای فارسی اغلب از اختیارهای شاعری بهره گرفته می شود، با مقایسه ی دو مصراع یعنی از روی اختلاف هجاها، اختیارهای شاعری را به تر درمی یابیم. لذا در تقطیع، هجاهای مصراع های دوم را به ترتیب زیر هجاهای مصراع اول می نویسیم.

اختیارهای شاعری بر دو گونه است: زبانی و وزنی

قواعد تعیین وزن:
برای تعیین وزن یک شعر سه قاعده ی زیر را به دقت باید به کار برد:
قاعده ی یک
درست خواندن و درست نوشتن شعر (خط عروضی)
برای یافتن وزن یک شعر، نخست باید آن را درست و روان و فصیح خواند. در خواندن نباید خط فارسی ما را دچار اشتباه کند. به عنوان مثال در شعر:
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی / صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
وقتی این شعر را درست می خوانیم “طاعت آن” به صورت “طاعتان” و “پیش آر” به صورت “پیشار” تلفظ می شود. پس از این که شعر را درست و فصیح خواندیم، باید عین تلفظ را واضح بنویسیم. به عبارت دیگر در تعیین وزن شعر باید خط را تا حد امکان به صورت ملفوظ شعر نزدیک کرد. این خط را “خط عروضی” می نامند.
در نوشتن شعر به خط عروضی رعایت چند نکته لازم است:
١- اگر در فصیح خوانی شعر، همزه ی آغاز هجا (وقتی پیش از آن حرف بی صدایی باشد) تلفظ نشود، در خط عروضی نیز همزه را باید حذف کرد، مثلن در شعر بالا “طاعت آن” با حذف همزه به صورت “طاعتان” تلفظ می شود. همچنین مصراع “بنی آدم اعضای یک پیکرند” با حذف همزه ی “اعضا” به صورت “بنی آدمعضای” خوانده می شود.
٢- در خط عروضی باید حرکت حروف صداردار کوتاه را گذاشت و لازم به یادآوری است که حرکت ها مانند حروف صدادار بلند همیشه دومین حرف هجا هستند.
اِی چَشمُ چِراغِ اَهلِ بینش / مَقصودِ وُجودِ آفَرینِش
روشن است کلماتی مانند “تو” ، “دو” و “و” ربط (عطف) و به صورتی که تلفظ می شوند باید نوشته شوند. یعنی به صورت “تُ ” ، “دُ ” و ”
ُ- “. معمولن واو عطف در شعر به صورت ضمه تلفظ می شود، مانند” من و او ” که به صورت ” منُ او ” تلفظ می شود.
۳- حروفی که در خط فارسی هست اما تلفظ نمی شود، در خط عروضی حذف می شود. مثلن کلمات “خویش”، “خواهر” ، “نامه” ، و “چه” به صورت “خیش”، “خاهر”، “نام ِِ” و “چِ ِ ” در خط عروضی نوشته می شوند.
هرچ ِِ بر نفس خیش نَپسَندی / نیز بَر نَفس دیگَری نَپَسَند
۴- پیش از این گفتیم که حرف صدادار بلند دومین حرف هجاست، لذا حرف های “و” ، “ا” و “ی” فقط هنگامی که دومین حرف هجا باشند، صدادار هستند و دو حرف به شمار می آیند. مثلن در کلمات “کو” ، “سار” ، “ریخت”. ولی در کلمه ای مانند “نُو” که دومین حرفش ضمه (حرف صدادار کوتاه) است، حرف “واو” بی صدا است چون دیگر حرف دوم هجا نیست.
قاعده ی دو
تقطیع:
تقطیع یعنی تجزیه ی شعر به هجاها و ارکان عروضی.

منظور از تقطیع هجایی و تقطیع ارکانی مشخص کردن هجاهای شعر اعم از کوتاه، بلند و کشیده، سپس جدا کردن هجاها و نوشتن شعر به خط عروضی و سرانجام مشخص کردن مرز دسته هجاهای تکرار شونده با / است.

دقت کنید که به تعداد حرف های صدادار هجا وجود دارد. هجای کشیده را نیز به یک هجای بلند (سه حرف نخست) و یک هجای کوتاه (یک یا دو حرف بعد) تقسیم می کنیم.
تقطیع هجایی و ارکانی:
علامت هجای دو حرفی (کوتاه) ” U” است.
علامت هجای سه حرفی (بلند) ” __ “است.
علامت هجاهای چهار یا پنج حرفی (کشیده) ” __ U” است.
نخست شعر را به خط عروضی می نویسیم. به عنوان مثال شعر :
ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود
در خط عروضی به این شکل در می آید:
اِی سا رِ با آ هِس تِ را کا را مِ جا نَم می رَ وَد

ای (__) سا (__) رِ (U) با (__) آ (__) هِس (__) تِ (U) را (__) کا (__) را (__) مِ (U) جا (__) نَم (__) می (__) رَ (U) وَد (__)
که مرتب آن می شود:

__ __ U __ / __ __ U __ / __ __ U __ / __ __ U __
هجاهای مصراع شعر بالا را اگر سه تا سه تا از هم جدا کنید، خواهید دید که هیچ نظمی نخواهد داشت، ولی اگر چهار تا چهار تا جدا کنید می بینید که دارای نظم می شود، که از تکرار __ __ U __ تشکیل شده است

                                                            ***

دوستان عزیز در صورتی که نگارش مشکلی داشت شما به بزرگواری خودتون من را ببخشید.

در صورت مشاهده مشکل چه از لحاظ نگارش و املا و چا از لحاظ محتوایی در نظراتتون بنویسید تا من سریعا بر طرف کنم.

 امید که این نوشته مفید واقع شود.

                                                      ***                                                   

منابع:

تارنمای آریا ادیب

تارنمای عاطف راد

کتاب وزن شعر فارسی دکتر خانلری

کارگاه وزن شعر فارسی سعید طارمی