دختر غزه
وقت است دگر مُشت کنی دست دعا را
فریاد کنی نغمۀ «اَلُقُدسُ لَنا» را
آيینۀ حق شو که ببینند و بمیرند
این لشگرِ خفّاشصفت نور خدا را
زان خون که شتک میزند از سینۀ سرخت
تطهیر بده زخم دل سبزهقبا را
شب خیمه بر افراشته در غربت غزّه
آواره هر کوی و گذر کرده صبا را
وقت است به دریا بزند سینۀ سینا
دلهای به تنگ آمده از جور و جفا را
هم سوکِ پسر دارد و هم داغ برادر
ای خلق! ببینید عیان کربوبلا را
جولان بده، ای سعیِ عطشناک در این خاک
تا گم نکند تشنهلبی سمت صفا را
وقت است که یکبار دگر سنگ ابابیل
در هم شکند لشگر ظلم خلفا را
یک دستِ تو گل، دست دگر سنگ، بشوران
آن خوی اَشِدّائیِ قوم ِرُحَما را
روزی برسد باز مگر دخترِ غزّه
در باد به رقص آورد آن زلف رها را
علی فردوسی