طارق خراسانی
عاشقانِ سیم و زر، بر سیم آخر می زنند
در میان وحشتِ شب سایه ها دَر می زنند
ای که می گفتی زن و آئینه و قرآن و عشق
دخترانِ شهرما، از دَرد پَرپَر می زنند
مارهای زردِ خودخواهی پُر از زهرِ فریب
روی دل های پُر از تردید چَنبَر می زنند
دل به جُرمِ عاشقی هر لحظه اش طوفانی است
موج های وحشی غم بر دلم سَر می زنند
مردمی را دیده ام زوزه کشان از بهرِ نان
قصه ی این خواب را آخر به دفتر می زنند
گرگ هایی در لباس میش های بی دفاع
گله را در یک نبردِ نابرابر می زنند
داوری کو؟ تا ببیند نا نجیبان در سرا
نان مردم می برند و دَم زِ داور می زنند
پهلوان ها را به نامردی زمین می افکنند
پرده ای تاریک بر وجدانِ داور می زنند
آفرین بر مردمِ بی ادعای سخت کوش
آن خرمندان به عزت ، حرف بهتر می زنند
27فروردین 1393
اخیراً ویرایش شده است
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران