در حسرتم که نمیآیی شبی به خواب من شیرین کنی تو لبانم شبی به خواب من
چون تنشه گان روم به خواب مضطرب بادا دامن ازتو به گیرم به خواب من
ازمن نگیر جانا یک دم تونگاه یوسفی بیدار کی شوم ز قیامت به خواب من
بر من نظر نکنی زنده نه که مرده ام لطفی نما قدم بنه سرچشم به خواب من
بالین من بیایی اگرتویک شبی طبیب ازشوق توجان دهم به دم به خواب من
گر بوی پیر اهن ات برسد مشام من صد چاک کنم سینه دل به خواب من
دامن کشان گذر کنی اگر زمنظرم شبی دل فرش کنم زیر پایت به خواب من
در چاه قهر برادران یوسف مانده ام هنوز دلوی ز مصریان بفرست به خواب من
عمری جانم بهای یوسف کنعان توست رسان توشبی یوسف زهرا به خواب من
خاکسترنشین شده ام ز آتش هجران تو روشن نما شعله مهرت شبی به خواب من
طی کرده ام پی کاروانت رسم به تو عجزاز من است نرسید م بیا به خواب من
شام و عراق و حجاز روم به یاد تو منت بنه به “حکیم ” شبی بیا به خواب من
چون تنشه گان روم به خواب مضطرب بادا دامن ازتو به گیرم به خواب من
ازمن نگیر جانا یک دم تونگاه یوسفی بیدار کی شوم ز قیامت به خواب من
بر من نظر نکنی زنده نه که مرده ام لطفی نما قدم بنه سرچشم به خواب من
بالین من بیایی اگرتویک شبی طبیب ازشوق توجان دهم به دم به خواب من
گر بوی پیر اهن ات برسد مشام من صد چاک کنم سینه دل به خواب من
دامن کشان گذر کنی اگر زمنظرم شبی دل فرش کنم زیر پایت به خواب من
در چاه قهر برادران یوسف مانده ام هنوز دلوی ز مصریان بفرست به خواب من
عمری جانم بهای یوسف کنعان توست رسان توشبی یوسف زهرا به خواب من
خاکسترنشین شده ام ز آتش هجران تو روشن نما شعله مهرت شبی به خواب من
طی کرده ام پی کاروانت رسم به تو عجزاز من است نرسید م بیا به خواب من
شام و عراق و حجاز روم به یاد تو منت بنه به “حکیم ” شبی بیا به خواب من
شاعر داود قادری ( حکیم )
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو