فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 22 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

داريوش مهرابي (درويش) – فلاني

اكنون تو مى آيي كه درتن نيست جاني
از چشم براهت ماند پوست و،استخواني
حالا كه احساس از وجودم پر كشيده
با من مگو اي يار از عشق آسماني
خوش آمدي بر خانهء خانه خرابت
در پاي عشق تو هدر شد زندگاني
در مرگ رويايم، گنه كاري و مجرم
كُشتي اميد و صبر و،آن شور جواني
رفتي و از خاطر تو بردي يار خود را
من ماندم و اين قلبِ مجنون و ،رواني
مُرد اين دل از دوريت اي نامهربانم
تا آخرين دم ميگرفت از تو نشاني
تو آمدي در ختم فرداهاي اين دل
ديگر ترا نشناسد او، آه اي فلاني

شاعر داريوش مهرابي (درويش)

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو