گشته دل من باز به لطف تو بدهکار
منت تو نهادی به سرم باز چه بسیار
ای کاش دلم در گروه یار دگر بود
اینگونه نمی گشت چنین سخت گرفتار
بخشش ز من و عذر زمن یار طلبکار
تو یار خطاکاری و من یار وفادار
دیوانه ببین گشته دلم از چه اسیرت
عمری به تماشای تو من واله و بیمار
این عشق چه بودش که شدم ملعبه ی او
ای کاش رها میشدم از بند تو خونخوار