خـه از کجـات پـرسم چـونسـت روزگارتما را دو دیده باری خون شد در انتظارتدر آرزوی رویـــت دور از ســـعـــادت تـــوپـیچـان و سـوگـوارم چـون زلف تـابـدارتم…
خـه از کجـات پـرسم چـونسـت روزگارت | ما را دو دیده باری خون شد در انتظارت |
در آرزوی رویـــت دور از ســـعـــادت تـــو | پـیچـان و سـوگـوارم چـون زلف تـابـدارت |
ما را نگویی ای جان کاخر به چه عنایت | بـیـگـانـگـی گـرفـتـی از یـار دوسـتـدارت |
ای جان و روشنایی به زین همی بـبـاید | تـو بــرکـنـاری از مـا، مـا در مـیـان کـارت |
بـا مـات در نـگـیـرد مـاییم و نـیم جـانـی | یا مرگ جـان گزینم یا وصل خـوشگوارت |
گر بـخـت دسـت گیرد ور عـمر پـای دارد | یـکـبـار دیگـر ای جـان گـیـریم در کـنـارت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج