فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

خطاب معشوق با قاصد

چـو زلف خـویشـتـن ناگه بـرآشفتبـتـندید و در آن آشفتـگی گفتبــدان رنـجـور بـی درمـان بــگـوئیـدبـدان مجنون بی سامان بگوئیدچـو سـودا داری ای دیوانـه در …

چـو زلف خـویشـتـن ناگه بـرآشفتبـتـندید و در آن آشفتـگی گفت
بــدان رنـجـور بـی درمـان بــگـوئیـدبـدان مجنون بی سامان بگوئید
چـو سـودا داری ای دیوانـه در سـرز سـر سودای ما بـگذار و بـگذر
نـه کـار تـسـت این نـیرنـگ سـازیسـر خـود گیر تـا سـر در نبـازی
کـجــا یـابــی ز وصــلـم روشــنـائیپـری بـا دیو کـی کـرد آشـنـائی
گدائی با شهی همدوش کی شدگیا با سرو هم آغوش کی شد
تـوئی پـروانه مـن شـمـع دل افـروزکجا بـر شمع شد پروانه دلسوز
دلــت گــر مـاجــرای عــشــق ورزددرونـت گـر هـوای عـشـق ورزد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج