حکم دل
تو بارانی، بزن بر خاک ِ خشک ِ سرد ِ آبادی
که از سرو وصِنوبرها بخیزد نغمه ی شادی
بیا با من به سوگ آروزهایی که پرپر شد
لباس عافیت بر تن نکرد آئین اجدادی
به حکم دل عدالت را به گوش جان بزن فریاد
به بغض مانده در نایت بخوان پیغام آزادی
هوایی تازه مهمان کن بتاران آفت غم را
بهاران سخت پژمرداز، سموم تلخ خردادی
گرفته آسمان اینجا هوای شهر دلگیر َست
خزان در باغ می تازد ، عجب سرداست این وادی
به مشتی که گره کردی گره از کار خود واکن
بخوان مهتاب روشن را بر این شبهای بیدادی
ببین شرح غزل ها را، که “نسرین” با تو میگوید
بیا باهم رها گردیم از این دنیای جلادی
#نسرین_حسینی
5/12/1400