فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

حکایت

شنیدم که پـیری بـه راه حجـازبه هر خطوه کردی دو رکعت نمازچـنان گـرم رو در طـریق خـدایکـه خـار مـغـیلـان نکـنـدی ز پـایبـه آخر ز وسواس خاطر پـریشپـسـند …

شنیدم که پـیری بـه راه حجـازبه هر خطوه کردی دو رکعت نماز
چـنان گـرم رو در طـریق خـدایکـه خـار مـغـیلـان نکـنـدی ز پـای
بـه آخر ز وسواس خاطر پـریشپـسـند آمدش در نظر کار خـویش
بـه تلبیس ابـلیس در چاه رفتکه نتـوان از این خـوب تـر راه رفت
گرش رحـمت حـق نه دریافتـیغـرورش سـر از جـاده بــرتـافـتـی
یکـی هاتـف از غـیبـش آواز دادکـه ای نـیـکـبـخـت مـبـارک نـهـاد
مپـندار اگـر طـاعـتـی کـرده ایکـه نزلی بـدین حـضـرت آورده ای
به احسانی آسوده کردن دلیبـه از الـف رکـعـت بـه هر منزلـی

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج